MoonWalker

مرجع طنز و سرگرمی !!!

MoonWalker

مرجع طنز و سرگرمی !!!

برای آخرین بار !!!

... دختر و پسری با سرعت 120 کیلومتر در ساعت سوار بر موتور :

_ دختر:آرومتر من می ترسم!

_ پسر: نه خوش می گذره!

_ دختر: نه نمی گذره ، خواهش می کنم ، خیلی وحشتناکه!!

_ پسر:پس بگو دوسم داری!

_ دختر: باشه ، باشه ، دوستت دارم! ، حالا خواهش می کنم آرومتر!

_ پسر: حالا محکم بغلم کن!

( دختر بغلش می کنه )

_ پسر: می تونی کلاه ایمنی منو برداری و بذاری سرت؟! اذیتم میکنه!

 ... تیتر قسمت حوادث روزنامه های روز بعد:

موتوری با دو سرنشین با سرعت 120 کیلومتر در ساعت به ساختمانی در خیابان مهر برخورد کرد!

این موتور دو سرنشین داشت که تنها یکی از آنها نجات پیدا کرد. از گفته تنها نجات یافته این حادثه چنین به نظر می رسد که: پسری که سوار موتور بوده متوجه می شود ترمز موتور بریده اما نخواسته دختر بفهمد ، در عوض خواسته که یک بار دیگر بشنود که دوست دخترش دوستش دارد : « برای آخرین بار! »

وطن یعنی !!!

یک شعر من باب وطن !!!

ادامه مطلب ...

با پوست و مویتان12 کار نکنید !!!

این نوشته به مهم ترین عادت های پوستی ـ مویی مضر اما رایج مردم می پردازد...  

مثل کندن جوش ها، مصرف کِرِم های کورتونی و یا باروهای غلطی مثل بستن نخ دور زگیل و ...

ادامه مطلب ...

با یک کلیک به هر شهر از هر کشوری میخواهید سفر کنید !!!

ابتدا کشور و سپس شهر را انتخاب و اسپیکر را روشن کنید واقعا لذت میبری !!!

ادامه مطلب ...

گوگل 50 سال پیش !!!

  • این عکس مربوط به سایت گوگل در 50 سال پیش است !!! زیرش نوشته لطفاً برای چستجو به ما 30 روز فرصت دهید !!! 
 
 
گوگل 50 سال پیش !!!

اسمتون چندمین اسم معروف در دنیاست !!!

شاید شما دوست داشته باشید بدونید که اسمتون چندمین اسم معروف در دنیاست ، چند نفر در آمریکا هم اسم شما هستند ، چه نسبتی از مردم دنیا با شما هم اسم هستند ، شکل اسمتون با حروف بریل ، کد مورس و زبان بارکد به چه صورت است و یا اینکه بدانید آیا اسم شما به عنوان نام معروف تره یا نام خانوادگی ...

ادامه مطلب ...

احساسات یک شوهر در نصف شب !!!

زن نصف شب از خواب بیدار میشود و میبیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را میپوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین میرود،و شوهرش در آشپزخانه نشسته بود در حالی که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود...

-زن او را دید که اشکهایش را پاک میکرد و قهوهاش را مینوشید...


زن در حالی که داخل آشپزخانه میشد آرام زمزمه کرد : "چی شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟"


شوهرش نگاهش را از قهوهاش بر میدارد و میگوید : هیچی فقط اون موقع هارو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات میکردیم، یادته؟

 

-زن که حسابی تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشمهایش پر از اشک شد ا گفت: "آره یادمه..."

-شوهرش به سختی گفت:


_یادته وقتی پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی یا ۲۰ سال میفرستمت زندان ؟!


_آره اونم یادمه...


مرد آهی میکشد و میگوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم !!!